بهار عسليبهار عسلي، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

بهارزندگيمون

شب تولد بهار زندگيمون

1392/11/20 16:13
نویسنده : مامان وبابا
897 بازدید
اشتراک گذاری

دختر ناز من سلام

1 سال و دو روز و 1 ساعت و 49 دقيقگيت مبارك.

دو روز از تولد زيباترين فرشته روي زمين ميگذره و مامان جون تنبلش باز هم با تاخير داره مي نويسه.

از ظهر جمعه بگم كه ساعت 1 ازت عكس گرفتيم دقيقا لحظه تولدت اين عكسا كه اصلا خوب نيستن.بابايي گرفته .اين بهترين عكس قابل نمايشته كلي هم با بابايي بحث كردم كه اين چهعكس گرفتنيه.

 

يكي دو ساعت بعد با مامان جون رفتي نمايشگاه صنايع دستي كه تو خواب برگشتي اومدم رو تختت بذارمت بيدار شدي و اينجوري گريه مي كردي.

بعدش با مامان بزرگ نماز خوندي و الله كردي كلي بهت خنديديم

عصر هم من وبابا واست يه كيك خوشگل از كندو خريديم تمام برنامه ريزيامونم كه كنسل شده بود .

 

تولدت مبارك نفس مامان و بابا

شب زهرا اينا پيشمون اومدن و يه تولد كوچولو واسه نازكم گرفتيم.همين كه اومدن برق رفت و تا 1 ساعتي نيومد توي  تاريكي مي خواستم با فلش از تو و زهرا عكس بگيرم  با نور ففلش چشماتون بسته مي شد خيلي بامزه شده بودي ملوسك من

 

عاشق زهرايي خيلي واسش ذوق مي كني.

تو يه دونه از عكسا هم چشمات باز نبود موش كوچولوي ناز من

جاي همه مامان بابا بزرگا و عمه ها و خاله ها تو تولد يكي يدونه من خالي

تو هم كه اينقد ناز شده بودي با زهرا كلي بازي كردي و هر چي ازت مي پرسيديم داد مي زدي نه قربون اون نه گفتنت برم من.

يعني نمي دوني چطور به سمت شمعها مي رفتي آخرش هم يه كوچولو دستت با گرماش سوخت چند نفري كنترلت مي كرديم.

 

 

 

 

 

اين هم كيك خوردنت

 

اين عروسك خوشگل هم كادوي مامان بزرگه كه چندتاي ديگه هم بافته اما من تنبلي كردم هنوز ازشون عكس نگرفتم

 

اين هم تختي كه مامان بزرگ واسه تولدت خريده اولين هديه ات

و این دوچرخه هم کادوی مامان مومن که چندروز بعدش اومد خونه ما تا دوتا مادربزرگا جاشون رو عوض کنن.

 

خیلی هردوشون رو اذیت کردیم ولی به عشق تو هر کاری می کنن.ازشون ممنونم.

زهرا هم که یه عروسک خوشگل واسا با مامانش بافته بود که عکسشو میذارم.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)