بدون عنوان
اين هم عكساي شب يلدا خونه عمو ستار كه تولد بابايي هم بود.
اينقد شيطوني كردي كه همه چيزو از جلوي مهمونا جمع كرديم.من .بابايي هم تصميمگرفتيم كه ديگه مهموني نريم.
كنار ميز ايستاده بودي وفقط انار مي خوردي.قربون اون انگشتات كه دونه دونه برمي داشتي وروجك من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی